- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ما را به غیر عشق خودت مبتلا مکن جز خود دل مـرا به کـسی آشـنا مکن دیـن خـدا ولایـت و عـشـق شـمـا بُـوَد ما را به غـیـر دین خـدا مـبـتـلا مکـن بـا دوری از مـسـیـر ولا و مـحـبـتـت ما را اسـیـر غـصه و درد و بلا مکن دین را تو گفتهای که به جز حُب و بغض نیست دل را اسیر خود کن و از دین جدا مکن درب سـرای خود بـگـشا بر دل هـمـه ما را اسیـر و دربه در کـوچهها مکن فرمودهای که شرط شفـاعت بُوَد نماز ما را به لحظههای شفـاعت رها مکن مرغِ دل مرا که هوایش زیارت است جـز راهـیِ مـدیـنـه و کـربـبـلا مـکـن ای نور چشم فاطمه، جان نذر غربتت ایـمان و دین من چه بُوَد جز محـبـتت عشقت مرام و دین من و مذهب من است دلدادگی به و مهر و غمت مکتب من است ذکر حـدیث ناب تو شـرح کـتـاب حق قـرآن ناطقی، سخنت مذهب من است یـادت بـهـارِ قـلـب خـزان دیـدهام بُـوَد نام خوش تو نغمۀ روز و شب من است مظلومی و غریبیات ای پور مصطفی داغ دلِ شکسته و تاب و تب من است هر نیمۀ شب به واسطۀ هر دعای من ذکـرت میان زمزمـۀ یا رب من است فخـرم بـوَد به اهل زمـین و به آسمان چون نوکریِ تو همه جا منصب من است زهـرا بـرایم از سرِ لطـفـش دعـا کـند تا نوحـههای مـاتم تو بر لب من است گر غـوطـه در بلا و خـطر بارها کنم هرگـز نمیشود که تو را من رها کنم قرآن بخوان که موسم وحی دگر رسید قرآن بخوان که لحظۀ سخت سفر رسید قرآن بخوان که تو خود وحیِ مجسمی روح کـتاب حـق که برای بـشر رسید قـرآن تویی و معـنی ایـمان تویی فقط اما چرا ز کـیـنه به جانت شرر رسید ایمان به روح و معنی قـرآن نداشـتـند آنان که زهرشان به میانِ جگـر رسید یک عمر اگر که محنت و غم دیدهای دگر زهـر آمد و به شام فراقت سحر رسید بسکه غریب و بیکسی ای وارث علی پهـلو شکـسته مادر بشکـسته پر رسید آن که ز مـاتـم تو گـریبان دریده است موسیبن جعفر است و بر او این خبر رسید هـنگـام رفـتـن و شـب پـروازت آمـده بــالا ســر تــو مــادرِ هــمرازت آمـده از غـربت علی به وجودت نشـانه بود سوز غـریب بیکسیات بیکرانه بود آتش گـرفـتـه بـار دگر درب خـانـهای تکرار صحنهای که ز غربت نشانه بود مـانـند مـادرت شده کـاشـانـهات چرا؟ با چه گـناهی آتش دشـمن به خانه بود یادی ز خـیمهها و ز غـارت نمودهای بسکه هجـوم دشمن دون وحشیانه بود یا رب امام دیگری از خانه شد برون در کوچهها کـشاندن تو ظـالـمـانه بود آمـادۀ سـفـر شـده بـودی به سـوی یار زهری که شد نصیب تنت یک بهانه بود بال و پرت گشودی و راحت شدی ز غم از آن همه جـفـا و از این کـینه و ستم ای آخـرین سـفـارش تـو بـر نـمـاز ما ای قـبـلهگـاه و کـعـبـۀ راز و نـیـاز ما با آن سفارشت که عجب عاشقانه بود تـنهـا به خـاک کـربـبلا شـد نـمـاز مـا مظلومیات همیشه به جانها شرر زند داغـت شـده تـمـامی سـوز و گـداز ما گفتی حسین و خود ز غمش نالهها زدی دیـوان عـشـق او بـگـشودی و راز ما فیض خدا به واسطهات میشود نصیب تـنهـا به سـوی تو شده دسـت نـیـاز ما دل تا به ابد به مذهب عشقت سپردهایم آه اِی امــام عـشـقِ دلِ ســرفــراز مـا مهـمانـمـان نـمـا به بـهـشت بقـیع خود ای قـامـتت به بـاغ جـنان سروِ ناز ما خشتی ز خاک تربت ما خوش به پا شود بر روی قـبـر تو حـرمـی تا بـنـا شود
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
آتـش انـداخـتـه انـگـار ز پـا تا به سـرم بسکه زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم روح، زندانی این جسم نحیفم شده است مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم کارم افتاده به دست دو سه تا گزمۀ مست زیر این بـار بـلا راست نـمیشد کـمرم میکـشیـدند مرا در وسـط کـوچه شـبی میزدم بر رخ خـود لطـمه به یاد پـدرم سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد رد شد آن صحـنۀ تاریک ز پیش نظرم آه از سـیـنـۀ تـنـگـی کـه بـرایـم مــانـده وای از روضـۀ مـادر که شده دردسرم گرچه یک عمر دلم از غم او میسوزد بـیپـر و بـالـم و درگـیر عـذابـی دگـرم هیچ روزی نـشـده تـلـختر از عـاشـورا می دهد رنج، غـم یـار ز شب تا سحـرم طاقتم رفت که میگفت کسی در گودال سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم گوشواره، گلِ سر، معـجـر و مثل اینها شده تصویر پُر از خونِ دو چشمان ترم چقـدر بیسر و پا دور حـرم سرگـردان چـقـدر درد که آمد هـمـگی دور و بـرم جان من بر لـبـم آمـد، نـفـسم میسـوزد آه افـتـاده در این لحـظـه کـجـاها گـذرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
من که کبوتر دلم، همیشه در هوای توست همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست بقـیع اگر چه خلوت از، همهـمۀ آدمیان پر از حضور عرشیان، به قبر باصفای توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
باید غـزل سـرتـاسـرش آتـش بگـیرد شاعـر بـسـوزد دفـتـرش آتش بگـیرد از داغ پیدرپـی سزاوار است شیـعه با گـریـه مـژگـان تـرش آتش بگـیرد وقتی کبوتر در قـفـس محـبوس باشد ای وای اگر بال و پـرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خـانـهست هرگز خـانـه نـبـایـسـتـی درش آتـش بگـیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزهست دار و نـدار خـواهـرش آتـش بـگـیرد گیرم به غـارت رفت گردنبند طـفـلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فـرزند ابراهـیـم در آتش بـعـیـد است یک تـار از مـوی سرش آتش بگیرد مرد خـراسـانی! ببـیـن هـارون مکّی حـاشـا که یکـدم بـاورش آتش بگـیرد تا پـنـج تن یـار حـقـیـقـی نـیـست باید شیـعـه نـگـاهِ بر درش آتـش بـگـیـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عـرش آرام است زیر سـایۀ طـوبای تو تو تـجـلّی اصـولی، تو بـنـای مـنـطـقـی
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
دم آخـر بـه بـرم زود بـیـا مـادر جـان تا کنم سفـره دل پیـش تو وا مادرجان سوخت چون خانۀ تو خانه و کاشانه من میزدم در وسـط شعله صدا مادرجان سـوخـتن ارثـیـۀ مـادری مـاسـت ولـی صورت حور کجا شعله کجا مادرجان نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا میداند روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شبنـشـیـنان فـلک را بیقراری دادهاند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری دادهاند پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را معـرفت آموخـتـند و رستگـاری دادهاند شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟ این چـمن را آب از بیاعـتباری دادهاند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمتگـزاری دادهاند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـهداری دادهاند گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع هر که را پروانۀ شبزنـدهداری دادهاند تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام اشکهای مـا به دل، امیـدواری دادهاند
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
دوباره کینهها انداخت آتش در دلِ کوچه به پا شد داغ سنگینی دوباره داخلِ کوچه مصیبت دیده و بگذار در حال خودش باشد دلِ من هم گـرفته باز هم مثـل دلِ کوچه همان دود و همان شعله! فقط با این تفاوت که دو دست پیرمردی بسته شد در منزلِ کوچه اگر بردند با پای برهـنه عـلتش این بود که در تاریخ باشد ردّ حقّ و باطلِ کوچه رئیس مذهب شیعه در آن اوجِ بـلا حتی نظرها داشت با لطف و کرَم بر سائلِ کوچه میان گریهها میگفت: وا أمّاه…یا زهرا همین ذکر پیاپی گـفـتنش شد قاتلِ کوچه عبایش رفت زیر سمّ مرکب گفت یا جدّاه به جز گودال، مقتل شد پس از این شاملِ کوچه!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای رتبهات فراتر از ادراک و از عقول آئـیـنۀ بصیـرت چشمت جـهـان شـمول کوچکتـرم از آنکه بخواهم بـخوانمت عـلم اصول و عـلم قرائت ازآن توست تفـسیر و فـقـه پلـهای از نردبان توست شیخ الائـمـه هـستی و دریای بیکـران مـردان سـرزمـین تو عـاشـق نبـودهاند در باب عـشـق با تـو مـوافـق نبـودهاند تو در عـلـوم عـقـلی و نـقـلی سرآمدی حکـام جـور خـلـوتـتـان را به هم زدند گردونـۀ زمـین و زمان را به هم زدند ای جـای پـای غـربت تو در دل بـقـیع
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
بخدا سخـتترین لحظۀ عـمرم این بود که شبـیـه دل زینب جگـرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطرهای غمگین بود یاد غـمهـای رقـیه، جـگـرم را سوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسـط شـعـلـۀ آتـش، نـفـسـم بـنــد آمــد وای بر قاتل زهـرا، به لبـم نفـرین بود ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود ریـسمان بـسـته چو مولام، کشیدند مرا این جفا از خلفا، یک عمل ننـگـین بود بـا وجـودی که اهـانت به نـهـایت دیـدم باز هم تلخ ترینَـش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سُـم اسب تنـم را نـفـِشرد یاد گـودال ولی سیـنـۀ من سنـگـین بود نیزه و خنجر و شمـشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهـل بـیـتـم کـه گـرفـتـار اراذل نـشـدند عمه افـسوس، اسیر سپـهی بی دین بود وای از دغـدغـۀ عـمَّـتِـیَ الـمـضـروبـه چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
غم گرفته است حسـیـنـیه زهرایت را شعـله کـوبـید درِ جـنّـت الاعـلایت را بشکـند پاش الهی چه کسی نیـمۀ شب بُـرده آرامـش فـردوسِ مـصـلایـت را حال که دست تو را خواست زمانه بسته تو فـقـط آه بـکـش غـربت بـابـایت را این زمین خوردنت ارثی ست ز مادر آقا؟ یا گـرفـتـهست دویـدن، رمـق پایت را همه دادند در این کوچه بهم دست به دست تـا مهـیـا بـکـنـی روضـۀ فـردایـت را شکـرلله نـدیـدنـد در ایـن بـزم شـراب خـیـزران خـوردن دنـدان ثنـایـایت را وقت تدفین کـفنی داشتی و جمع نکرد با حصیری پسرت تکتکِ اعضایت را
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
اندوه و غم به چشم ترت سخت میگرفت یک عمر غصه بر جگرت سخت میگرفت از روی در به خـانۀ امـن تو ریخـتـنـد دشمن شـبانـه آنقـدرت سخت میگرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
نـبـودم تا نـمـایم اسـتـماع مـنـبـر او را ولی با قالَ صادق درک کردم محضر اورا حدیثش هر کسی بشنفت قطعاً کِی تواند گفت؟ ننوشید است قدر جرعهای از ساغر او را نمازش اول وقت است هرآنکس به گوش جان شنید از واعـظ هیئت کـلام آخـر او را قسم بر دین پیغمبر که جا دارد خدا محشر اگر یکجا ببخشد شیعـیان جعـفـر او را اگر از عشق سرمستیم زیر دِین او هستیم که از او گریه کن گشتیم جدّ اطهر او را زمان از انِّ لِقتلِ الحسینش اشک میریزد بنازم مکتب درس حسینی پرور او را فلک ای داد ای بیداد با چه شرح باید داد مصیباتی که آوردند مردم بر سر او را مگر نه عین قرآن بود و شیخ اهل ایمان بود چرا از زهر سوزاندند جسم لاغر اورا یقیناً رو به اللهش شکایت میبرد آهش ز هیزمها که سوزاندند دیوار و در او را ز بسکه آه دلکش داشت مفضل نیز پرسش داشت پس از آتش زدن تا دید چشمان تر او را گلستان گشت آتش بر پسر اما سوال اینجاست همین آتش چرا سوزاند جسم مادر اورا؟ سر او بیعمامه بود در وقت هجوم اما نبرّیدند شکر حق به تیغ کین سر او را تنش را گر چه آزردند کِی از بعد او بردند لباس دست باف مادر و انگـشتر او را نوامیسش نهان بودند یعنی در امان بودند کجا بردند با رخت اسیری خواهر او را تمام عمر میبارید و چشمش پُر زِ انجم بود که زینب در میان چشمهای هیز مردم بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
شأنش برای دشمنانش نیز پنهان نیست در کفر همجایی برای رد قـرآن نیست فردای محشر دائما سر در گریبان است هر کس که پای داغ او پاره گریبان نیست تقصیر، معصومیت او بود در این شهر آری بیابان قـدردان لطف باران نیست او را به جـرم خـادمـی فـاطـمه بـردنـد گرچه پریشان رفت از خانه،پشیمان نیست کی میشود وقتی که مرکب در پیاش رفتن حتی برای یک جوان هم نیز آسان نیست از آتـش افـتاده بر در میشـود فهـمـیـد دیگر کسی در شهر پیغمبر مسلمان نیست این خانه آتش دیده اما رنگ غارت نه دیوارهایش باقی است این خانه ویران نیست او بیعـمـامه پا بـرهـنه میدود؛ بـاشد شکر خدا در کوچهها خار مغیلان نیست او میدود اما نه گودال است در راهش او میرود اما دگر زلفش پریشان نیست شیخ الائمه بیعـبا رفته است؟ واویلا! شیخ الائمه بیعبا رفته است،عریان نیست
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
غریب مـاندن در کوچه دردسر دارد فقط خداست که از حال تو خبر دارد خـدا کـند که در این کوچه باز حداقل طـناب از سـر دست تو دست بردارد شبیه مادرتان خانهات در آتش سوخت هـنوز شـهـر برای شـمـا خـطر دارد میان کوچه نکش پـیرمـرد فاطـمه را عـصا ندارد اگر دست بر کـمر دارد به یاد مـادرتان سـوخت خـانه و حالا چـقـدر خــاطـرۀ تـلـخ مـیـخ در دارد امام عشق غریب است و شهر پیغمبر مـیان سیـنـۀ خـود بـاز داغ اگـر دارد خدا کـند که کسی با غـلاف سر نزند خدا کـند که کسی با لـگـد به در نزند
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
یا رب از زهر جفا پا تا سرم آتش گرفت سوختم پرپر زدم بال و پرم آتش گرفت من همان فرزند زهرایم که از جور عدو خانهام چون بیت زهرا مادرم آتش گرفت کودکان را دیدم از این سو به آن سو در فرار گریه کردم آنقدر چـشم ترم آتش گرفت
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
عـزیز فـاطـمه را از حـرم کجا بردند خدا به خیر کـند نیـمه شب چرا بردند پیاده در پی مرکـب نفـس نفـس میزد دو دست بسته به گردن چو مرتضی بردند خـدا کـند که به خـانه دوبـاره برگـردد تـمـام اهـل حـرم دسـت بر دعـا بردند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
نـاگـهـان شـعـلـۀ آتـش وسـط در افـتاد بـاز هم یـاد غـم حـضرت مـادر افـتاد بین یک عدّه حرامی چو گرفتار شد او نظـرش سمت حـریـم شه بیسـر افتاد خون به قلبت شده در کرب و بلا یا جدا آن زمانی که دو چشم تو به اکبر افتاد
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
آقـا تو را چون حـیـدر کـرار بـردند در پیـش چـشم بچـههـای زار بردند این اولین باری نبـود اینطور رفـتید آقـا شـما را اینـچـنـین بـسـیار بردند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
دلـم هــواى بـقـیـع دارد و غـم صـادق عـزا گـرفـتـه دل مـن ز مـاتـم صـادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنـم به سـیـنـه که آمد مـحـرم صـادق سلام من به بـقـیع و به تـربت صـادق سـلام من به مـدیـنه به غـربت صادق سـلام من به مـدیـنـه به آسـتـان بـقـیـع سـلام من به بـقـیع و کـبـوتـران بـقـیع سـلام مـن بـه مــزار مـعـطّـر صـادق که مـثـل ماه درخـشد به آسـمـان بقـیع سـلام من به شـشم مـاه فـاطـمىّ بقـیـع سـلام من به گـل یـاس هـاشـمىّ بـقـیع ز غربتش چه بگویم که سینهها خون است براى صادق زهرا مدینه محزون است دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است همانکه غربتش از قبر خاکیاش پیداست امام صـادق شیـعـه سـلالـۀ زهـراست ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد هدف به تیـر جسارت امام صـادق شد همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا ز کـیـنه قـاتل این پیـر مـرد عاشق شد امام پیر و کهـنـسال شیـعـه را کـشـتند امان که روح سبکـبال شیعه را کشتند براى فاطمه از بیکسى سخن میگفت براى مادرش از غربت وطن میگفت بخاک حجره اش از سوز سینه میغلطید پسر به مادر خود از غم و محن میگفت ز زهر کینه که بر جسم او شرر می زد کـنار بـسـتر او مـادرش به سر می زد فضاى شهـر مدیـنه به یاد او تار است هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است هنور میکـشد او را عـدو به دنبـالـش هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
یـابن امـیـرالمـومـنـین فـرزنـد زهـرا حبل المتین، نورالهدی، کـنز الحقایق صدها مسلمان پای درست گشته سلمان مـانـنـد اجـدادت شـدی قــرآن نـاطـق تیغ کـلامت خـورد بر قـلب خـرافات وقـتـی مـدیـنه بود در دسـتان ابـلـیس تو کـربـلا را زنـده کردی با احـادیث شد زهر کاری نطق تو بر جان ابلیس وقتی زمین خـوردی میان کوچۀ غـم با روضههای مجـتبی مأنـوس بـودی سیـلی نخـوردی از حـرامیها ولیکن در بند درد و گـریه و افـسوس بودی از بس که روی روضهاش حساس بودی یــاد آوری کــردنــد داغ مـــادرت را هرچند مسماری درون سینهات نیست سوزانده هرم کـیـنهها بال و پرت را در بین آتـس ذکـر مـادر بر لـبت بود وقـتی که افـتـادی به یـاد زخـم سیـنـه آقا بـمـیرم روضـهها را دوره کردی در کـربـلا و کـوفـه و شـام و مـدیـنه
: امتیاز
|